يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش

شاعر : حافظ

مي‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
چشم دارم که سلامي برساني ز منش گر به سرمنزل سلمي رسي اي باد صبا
جاي دل‌هاي عزيز است به هم برمزنش به ادب نافه گشايي کن از آن زلف سياه
محترم دار در آن طره عنبرشکنش گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
سفله آن مست که باشد خبر از خويشتنش در مقامي که به ياد لب او مي نوشند
هر که اين آب خورد رخت به دريا فکنش عرض و مال از در ميخانه نشايد اندوخت
سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
آفرين بر نفس دلکش و لطف سخنش شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است